خاطره
سلام چند وقتيه كه ديگه وقت نمي كنم خيلي سر به وبلاگ پسرم بزنم و شرمنده ام . امير علي من خيلي شيطون و شيرين شده . هر روز كه نگاهش مي كنم هزار بار خدا را شكر مي كنم ، كه يه پسر به اين نازي و خوبي به ما داده. امير علي شب ها خواب مي بينه و يه وقتايي از خواب مي پره و مي ترسه و خيلي گريه مي كنه. امروز صبح كه داشتيم آماده مي شديم بريم سر كار امير علي خواب بود و تو خواب مي گفت " نيست نيست" و بلند بلند ميخنديد.
نویسنده :
سیده اکرم موسوی
9:26